حکایات
-
آدم بودن خود را ثابت کنید
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد…. گفتن : ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی…!!! میگه…
بیشتر بخوانید » -
از مکافات عمل غافل مشو
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی…
بیشتر بخوانید » -
یک وجب پهن تر !
ابتهاج تعریف میکرد: در مراسم کفن ودفن شخصی شرکت کردم ، دیدم قبل از اینکه بذارنش تو قبر ،…
بیشتر بخوانید » -
نه سیخ بسوزه نه کباب!
شجاع السلطنه پسر عامهای شاه، زمانى حاکم کرمان بود. او در آنجا متوجه شده بود که ترکه های نازک…
بیشتر بخوانید » -
حکایت بز و گوسفند
بز و گوسفندی باهم می رفتند. به جویی رسیدند،گوسفند از روی جوی جستی زد.دنبه او بالا رفت،بز خندید وفریاد…
بیشتر بخوانید » -
احوال پرسی منافقانه !
ابن سیرین، کسی را گفت: چگونه ای؟ گفت: چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیالوار است و…
بیشتر بخوانید » -
ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت
دکتر حسام الدین آشنا در یادداشتی نوشت: حدود ۲۰ سال پیش منزل ما خیابان ۱۷ شهریور بود و ما برای…
بیشتر بخوانید » -
براى همدیگر آرزوهاى قشنگ کنیم
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: “ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ…
بیشتر بخوانید » -
گناه دیگران
در زمان خلافت مامون شخصی خلافی کرد امر به گرفتاریش شد او فرار کرد برادرش را گرفتند و نزد مامون آوردند .…
بیشتر بخوانید » -
استاد اخلاق و طوطی
استاد اخلاقی بود که طلبهها در منزلش درس اخلاق میآمدند. این استاد، یک طوطی سخنگو در منزل داشت که…
بیشتر بخوانید » -
انوشیروان و معلم
انوشیروان را معلمی بود. روزی معلم او را بدون تقصیری بیازرد. انوشیروان کینه او را در دل گرفت تا به…
بیشتر بخوانید » -
داستان دزد و علامه جعفری
روزى علامه محمدتقی جعفرى به منزلش در خیابان خراسان میرفت، که متوجه شد دزدى قالى منزل ایشان را برداشته و…
بیشتر بخوانید » -
داستان طنز قرآنی (۱)
در مجلس جشن شاهانه ای ، مردم یکایک وارد می شدند و هرکس سعی میکرد نزدیک پادشاه بنشیند . در این هنگام…
بیشتر بخوانید » -
خدایت را امتحان نکن!
شیطان، حضرت مسیح را به بالای برج اورشلیم برد و گفت: اگر تو وابسته و عزیز خدایی، از این بالا…
بیشتر بخوانید » -
اعتقاد به بسم الله الرحمن الرحیم
در تحفه الاخوان حکایت شده است که مردی منافق ، زن مومنی داشت که در تمام امور خود ، به اسم باری…
بیشتر بخوانید » -
داستان کوتاه طنز : ملانصرالدین و دیگ همسایه
ملانصرالدین از همسایهاش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.…
بیشتر بخوانید » -
وقتی خدا امر کند حتی شیطان هم فرمان می برد.
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد مرد بی…
بیشتر بخوانید » -
شطرنج و تخته نرد
از شخصی سوال شد که چرا شطرنج را به تخته نرد ترجیح می دهد، پاسخ داد: در بازی نرد سرنوشت…
بیشتر بخوانید » -
خاطرهای از ناراحتی شدید امام به خاطر یک لقب
بد نیست خاطرهای از امام خمینی(ره) را از زبان حجتالاسلام والمسلمین قوچانی، متصدی نشر آثار امام(ره) در نجف، در…
بیشتر بخوانید » -
اصطلاح «بادمجان دور قاب چین»
در دوران «ناصرالدین شاه» بزرگان و رجال سیاسی ، برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه به…
بیشتر بخوانید »