صفحه اصلی

خوش شانس بودن را چگونه بیاموزیم؟

خوش شانسی یک رفتار آموخته شده است. شما می توانید با تقویت آمادگی ذهنی خود برای بهره گیری از فرصت های اتفاقی و ایجاد محیطی که امکان استفاده از مهارت ها و توانایی های شما را مهیا کند برای تبدیل هر رویداد تصادفی به عامل خوش شانسی خود آماده باشید. در این درس می آموزیم که چگونه مهارت خوش شانسی را در خود تربیت کنیم.

تا به حال به شانس فکر کرده اید؟ آیا خود را آدمی خوش شانس ارزیابی می کنید یا بد شانس؟ فکر می کنید شانس چقدر در زندگی شما نقش دارد؟ و آیا شانس صرفا تصادفی است یا می توان برای خوش شانس بودن خود را تربیت کرد؟
 محققان معتقدند که شانس تنها یه موقعیت منفعل و تصادفی نیست. در واقع خوش شانسی فرایند تشخیص و شناخت موقعیت ها و اتصال آنها به یکدیگر است. دیدن نقاط اتصال در جاهایی که دیگران فاصله ها را می بینند و سپس اقدام به موقع و هوشمندانه برای بهره گیری از آنها.
خوش شانسی مهارت است

خوش شانسی دارای سه ویژگی اصلی است: نقطه شروع یعنی زمانی که با چیزی غیر منتظره و غیر معمول روبرو می شوید، توان متصل کردن این موقعیت غیر معمول به شرایط خود و سپس اصرارو سرسختی هوشمندانه برای بهره گیری و تبدیل آن به نتیجه ای مثبت.

به عبارت ساده تر خوش شانس بودن یعنی باز و هوشیار بودن نسبت به رویدادهای غیر منتظره. ویزمن روانشناس انگلیسی آزمایشی ترتیب داد. در این آزمایش از دو نفر خواسته شد که به کافه ای بروند. در میانه مسیر یک اسکناس یک پوندی گذاشته بودند و در کافه دستیار محقق در قالب تاجری موفق آماده بود تا با پرسیدن ساعت از این دو نفر سر صحبت را با آنها باز کند.
محققان از هر دو شرکت کننده پرسیدند که روز آنها چگونه گذشته است. فرد “خوش شانس” گزارش کرد که روز خوبی را سپری کرده است – او در خیابان پول پیدا کرده و دوست جدیدی پیدا کرده است (که ممکن است برای او فرصت های جدیدی ایجاد کند). در همین حال، فرد “بدشانس” روز خود را بدون روال توصیف کرد.او نه متوجه اسکناس یک پوندی در پیاده رو شد و نه از پرسش تاجر به دوستی با او رسید.  بنابراین، اگرچه هر دو شرکت کننده شانس یکسانی داشتند، اما فقط یک نفر قادر به دیدن آن بود.
چنین آزمایشی نشان می دهد که طرز فکر شما، و چگونگی مواجهه با احتمالات زندگی، می تواند بر توانایی شما در بهره گیری از فرصت های اتفاقی و غیر منتظره تأثیر بگذارد. در حقیقت، اصطلاحات “غیرمنتظره” ، “خارق العاده” و “بعید” گمراه کننده هستند زیرا رویدادها و حوادث مدام اتفاق می افتد، اما این ما هستیم که باید بتوانیم در لحظه از فرصت ها استفاده کنیم.
اگرچه هوشیاری نسبت به امور و رویدادهای غیرمنتظره برای ایجاد شانس ضروری است است ، اما عامل مهم دیگری نیز وجود دارد: آمادگی داشتن. این به معنی حذف موانع ذهنی و عینی برای سرزندگی است. فردی که اوقات روزش با برنامه های بیش از حد پر شده، وقتش در جلسات بی فایده تلف می شود و ناکارآمدی اش در طول روز موجب از دست رفتن وقت، کنجکاوی و شادمانی او است طبعا آمادگی استفاده از خوش شانسی را ندارد. بنابر این شما می توانید با تقویت آمادگی ذهنی خود برای بهره گیری از فرصت های اتفاقی و تصادفی و ایجاد محیطی که امکان استفاده از مهارت ها و توانایی های شما را مهیا کند برای تبدیل هر رویداد تصادفی به عامل خوش شانسی خود آماده باشید. ذهنی که آماده نیست اغلب از کنار امور غیر منتظره رد می شود و به این ترتیب فرصت های شانس خود را از دست می دهد. خوش شانسی یک رفتار آموخته شده است: شما هر لحظه آماده هستید و ظرفیت استفاده از موقعیت های غیر منتظره و مهار و تبدیل آنها به عوامل خوش شانسی خود دارید. در این درس می آموزیم که چگونه مهارت خوش شانسی را در خود تربیت کنیم.
“برای خوش شانس شدن چه باید کرد”
تعصبات و باورهای خود را به چالش بکشید
تا زمانی که همه امور برای شما فرایندی مشخص و از پیش تعیین شده دارند امکان توجه شما به امور غیر منتظره و تصادفی صفر است. تنها زمانی که ذهن خود را برای پذیرش نظرات و عقاید جدید باز می گذارید آمادگی این را پیدا می کنید که از تصادفات و رویدادهای بیربط نتایج مثبت و فایده بگیرید. سه سوگیری عمده وجود دارد که غلبه بر آنها توجه زیادی می طلبد: دست کم گرفتن امورغیر منتظره؛ خطای پس نگری و ثبات عملکردی
دست کم گرفتن امورغیرمنتظره- طبیعی است که امور غیر منتظره و دور از ذهن را دست کم بگیرید، اما وقتی این کار را انجام می دهید، فرصت ها را برای ایجاد شانس از دست می دهید. بله، بعید است در روزی که  قرار است ارتقا مقام بگیرید، پرونده شما گم شود، یا شخصی که قرار است شما را ارزیابی کند بیمار شود. بعید است قبل از اینکه چای خود را بنوشید روی لپ تاپ بریزد اما وقتی همه این حوادث بعید و دور از انتظار را کنار هم بگذارید دیگر چندان غیر منتظره به نظر نمی رسند. منطق درست حکم می کند که خود را برای هر اتفاق غیر منتظره ای آماده نگه دارید. مثل مجری های تلویزیون که وقتی تپق می زنند یا اشتباه می کنند وانمود می کنند که دانسته شوخی کرده اند.
خطای پس نگری
مردم اغلب پس از رخ دادن یک رویداد تمایل دارند ادعا کنند که از اول هم معلوم بود که نتیجه همین می‌شود، و نتیجه را با احتمال بالایی قابل پیش بینی فرض می‌کنند. در حالیکه شواهد بسیار کمی برای پیش بینی این رویدادها وجود داشته است. به این سوگیری خطای بازنگری یا پس نگری (Hindsight Bias) می‌گویند. در واقع اطلاعات و نتایج جدید، هنگام بازنگری رویداد، مانند  لنگری روی پیش‌بینی‌های قبلی ما تاثیر می‌گذارد.
وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم همه چیز را واضح و اجتناب ناپذیر ارزیابی می‌کنیم زیرا ما توانایی پیش بینی خود را بالا تصور می‌کنیم و به دانش خود اعتماد زیادی داریم. اما مطالعه تاریخ نشان می‌دهد ما پیشگوهای خوبی نیستیم زیرا اصولاً جهان غیرقابل پیش بینی است. این خطا باعث انحراف حافظه ما نسبت به آنچه قبل از رویداد می‌دانستیم یا باور داشتیم می‌شود و همچنین می‌تواند زمینه‌ای برای خطای اعتماد به نفس بیش از حد باشد زیرا افراد دوست دارند ثابت کنند توانایی پیش‌بینی رویدادهای آینده را دارند.
اما اگر نتیجه هیچ‌گونه غافلگیری برای مخاطب نداشته باشد این سوگیری حذف می‌شوند یعنی زمانی که شما به یک نتیجه غیرقابل باور می‌رسید دیگر از اینکه تلاش کنید بگویید از اول می‌دانستید، دست برمی‌دارید و موافق جریان می‌شوید.
ثبات عملکرد
ما در زندگی روانه وقتی از یک ابزار برای یک کار مشخص استفاده می کنیم آنقدر به عملکرد معمول آن عادت می کنیم که اغلب نمی توانیم درک کنیم که این ابزار ممکن است به درد کارهای دیگری نیز بخورد. مثلا وقتی می خواهیم میخی را بکوبیم دنبال چکش می گردیم و یادمان میرود که با آچار هم میشود میخ را کوبید. این سوگیری شناختی به نام خطای ثبات عملکرد مشهور است. در زندگی نیز همینطور است ما راه حل های مشخصی را برای برخی مشکلات در سر داریم و نمی توانیم به راه حل های جدید فکر کنیم. برای همین است که ما تمتایل داریم کارها را از روی عادت انجام دهیم و اگر راه ساده تری هم برای انجام کاری باشد بنا به عادت از همان راه سخت همیشگی تاستفاده می کنیم. از این رو داشتن ذهنی بداهه پرداز برای استفاده از ابزارها به روشی جدید برای خوش شانس بودن ضروری است.
خودتان را در مسیر شانس بگذارید

شانس‌های غیرمنتظره به آدم‌هایی که  نسبت به زندگی بی‌خیال‌تر هستند لبخند می‌زند. اینطور آدم‌ها اهداف بلندمدتی برای خود تعیین کرده‌اند اما زیاد نگران جزئیات نیستند. مثلا، به جای آنکه بخواهند بهترین جراح قلب کشور باشند،‌ به خودشان قول می‌دهند دکتر شوند و جان آدم‌ها را نجات دهند. آنها مقصد نهایی را تعیین می‌کنند و می‌دانند که راه‌های زیاد و متفاوتی برای رسیدن به آن مقصد وجود دارد. این مستلزم استقبال از تغییرات ناگهانی زندگی و همینطور انعطاف‌پذیری شناختی و رفتاری است.

انعطاف‌پذیری شناختی را هم می‌توان پرورش داد. سعی کنید با فکر کردن درباره یک موضوع از زوایای فکری مختلف انعطاف‌پذیری ذهنی خود را بالا ببرید.
آدم‌های انعطاف‌پذیر معمولا، در مقایسه با آدم‌های غیرانعطاف‌پذیر نسبت به محرک‌های یکسان واکنش متفاوتی دارند. این آدم‌ها ممکن است راه‌های مختلفی برای رسیدن به محل کار خود در پیش بگیرند و به جای مسیر همیشگی راه های جدید را امتحان کنند. جستجو در قلمروهای جدید به طور طبیعی شانس آدم را بالا می‌برد.
بن فلچر (Ben Fletcher)، روانشناسی از دانشگاه هرتفورد می‌گوید: «کارهای متفاوت انجام بدهید.» حتی لازم نیست این کارهای متفاوت با اهداف‌تان مرتبط باشند. روزنامه همکارتان را بخوانید، ایستگاه متروتان را عوض کنید یا فیلم تازه‌ای تماشا کنید. شکستن عادت‌های رفتاری می‌توانند عادت‌های ذهنی شما را تغییر دهند و نگاه شما را به روی مسائل جدید باز کنند. فلچر می‌گوید: «حتی یک تغییر مسیر کوچک می‌تواند زندگی فرد را به طور کامل تغییر دهد.»
افراد شاد اطراف خود را بهتر می‌بینند
به طور خاص، اضطراب باعث محدود شدن دیدگاه انسان می‌شود. وقتی  فرد روی یک خطر بالقوه متمرکز می شود، اطلاعات جانبی بسیار اما بالقوه مفیدی را از دست می‌دهد. در یک آزمایش به تعدادی از افراد گفته شد که در ازای نگاه کردن دقیق به نقطه‌ای روی صفحه‌ی کامپیوتر به آنها جایزه داده می‌شود. سپس نقطه‌های دیگری هم در زمان‌های تصادفی در کناره‌های صفحه پیدا شدند اما شرکت‌کنندگان آنها را ندیدند. هرچه با تمرکز بیشتر نگاه کنید محدودتر می‌بینید.
سخت نگیرید
وظیفه‌‌شناسیِ سخت‌گیرانه و شانس، آب‌شان در یک جوی نمی‌رود. کارول سانسون (Carol Sansone) ،‌ استاد روانشناسی دانشگاه یوتا می‌گوید: «وظیفه‌شناسی یعنی کاری را که باید انجام بدهید،‌ انجام بدهید و سرِ آن بمانید.» اِشکال اینجا است که آدم‌های وظیفه‌شناس روی وظیفه‌شان پافشاری می‌کنند، حتی اگر دلیل خوبی برای این کار نداشته باشند. این نشان می‌دهد که چرا امکان دارد این افراد «سخت بگیرند». آدم وقتی تمام توان خود را روی یک رویکرد متمرکز کند، مسیرهای غیرمنتظره – اما مستقیم‌تر- را نمی‌بیند.
به دل فرصت‌ها بزنید
آدم‌هایی که از شانس‌های غیرمترقبه برخوردارند معمولا بیشتر از دیگران حاضر به انجام کارهای جدید و عجیب هستند. این آدم‌ها به جای اینکه فکر کنند چه اتفاقات بدی ممکن است رخ دهد با خودشان می‌گویند: «جالبه نه؟ بدم نمیاد یه امتحانی بکنم.» پس دل به دریا بزنید و پیش بروید.
اگر واقعا نسبت به تصمیم‌تان مطمئن نیستید از خود بپرسید: «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟» و احتمال رخ دادن آن نتیجه‌ی وحشتناک چقدر است؟ یا مثلا از تاکتیک دیگری استفاده کنید: فکر کنید از کدام کار در آینده بیشتر پشیمان خواهید شد. سونیا لیوبومیرسکی (Sonja Lyubomirsky)،‌ روانشناس دانشگاه کالیفرنیا و نویسنده‌ی کتاب «چگونگی شادمانی» می‌گوید: «گاهی کاری که می‌کنید هزینه‌ای کوتاه‌مدت دارد: یعنی ممکن است منابع یا زمان را از دست بدهید یا فشار روحی داشته باشید. در واقع،‌ مثل رفتن به یک مهمانی با آدم‌های جدید است. آدم واقعا دلش نمی‌خواهد برود بنابراین دچار اضطراب می‌شود. اما بعد خیلی خوش می‌گذرد و کلی آدم‌های جدید می‌بینید. یعنی هزینه‌ی کوتاه‌مدتی می‌پردازید تا سود بلندمدتی به دست بیاورید.»
منابع:
psyche.co
psychologytoday.com
عصرایران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا