حکایات اشکذر
-
وارانه هم می خوانم
در قدیم یک فرد اشکذری که اصلا سواد نداشته به مسافرت می رود در آنجا در مسجدی که نماز خواند…
بیشتر بخوانید » -
نذر سوزن قفلی
زمان قدیم دختران و زنان اشکذری از روسری استفاده نمیکردند معمولا به جای آن چارقد میبستند که با سوزن قفلی…
بیشتر بخوانید » -
دوباره شلغم می خورم
مرد تهی دستی زیاد شغلم می خورد شخصی گفت : شغلم شکمت سیر نمی کند و گرسنه تر می شوی…
بیشتر بخوانید » -
مردی که یک عمر پشت بام خانه اش را ندید؟!
سالها قبل مردی زاهدی در شهر اشکذر می زیسته است که به «شیخ نقیب» مشهور بوده است نقل است وی …
بیشتر بخوانید » -
«آبرو را نمیشه خرید!»
خاطره برگزیده سومین جشنواره نوروزی بیت الشهدا ء هفت ، هشت ساله بودم توی کوچه باغ ، نزدیک باغ «عمه…
بیشتر بخوانید » -
«داستان احترام و ارادت شیعیان کویت به یک سید اشکذری »
اوایل دهه چهل شمسی همراه برادرم «سید محمود » برای کار به کویت رفته بودیم هردو در دکان نانوایی کار…
بیشتر بخوانید » -
« من و حاجی علی ،سی و یکی روزه گرفته ایم؟!»
شخصی به شوخی از رفیقش می پرسد: «فلانی امسال رمضان، چندتا روزه گرفتی!» رفیق جواب می دهد: « من و…
بیشتر بخوانید » -
«هم خشمه،هم خوبمه»
بی بی سکینه نامی از اهالی اشکذربیمار می شود نزد طبیب می رود دکتر بی بی سکینه را از بعضی…
بیشتر بخوانید » -
«بهره مند»،امنیه ای که از رحم و مروت بی بهره بود!
برگی از تاریخ انقلاب اشکذر، در کتاب بینوایان ویکتورهوگو بازرس ژاور فقط به فکر انجام وظیفه است یکدنگی و سماجت …
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای محمد اسماعیل آخوند (منداسمال آخوندا)
محمد اسماعیل آخوند یکی از اهالی اشکذر بوده است . این مرد به علت هوشمندی و زکاوتی که داشته است…
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای خواندنی ابوالفضل – پای پلیس هم به شهرآورد باز شد؟!
عده زیادی از همشهریان آقای سید ابوالفضل طباطبایی را می شنا سند با ویژگی هایش از جمله اینکه تقویم را…
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای خواندنی ابوالفضل -خبرگرفتن از بازی ایران و عربستان
عده زیادی از همشهریان آقای سید ابوالفضل طباطبایی را می شنا سند با ویژگی هایش از جمله اینکه تقویم را…
بیشتر بخوانید » -
بی فاطی خیاط سالهای دور اشکذر
بی فاطی[۱] زود شوهرش را از دست داده بود، عیالوار بود و باغ وبندی[۲] نداشت و از مقرری و بیمه…
بیشتر بخوانید »